only for you

دلم را به فرداهای با تو بودن بسته ام ، دلم را به آن روزهایی که با تو به مرز خوشبختی ها میرسم امیدوارم کرده ام.

 

 این دل که به تو بسته است را نشکن ، و دلی که امیدوارم به فرداها است را ناامید نکن.

 

 با تو بودن را میخواهم برای زندگی ، در کنار تو بودن را میخواهم برای آرامش اما زندگی بدون تو را نمیخواهم ،حتی با تمام زیبایی هایش.

 

 زیبایی زندگی من تویی ، شیرین ترین لحظه های زندگی با تو است .

 

 دل به رویاهای با تو بودن بسته ام ، رویاهایی که کاش حقیقت زندگی من و تو شود.

 

 با تو بودن را میخواهم برای خوشبختی ، خوشبختی بدون تو میسر نیست ، با تو میتوانم عاشقترین باشم.

 

 دلم را به فرداهای در کنار تو بودن بسته ام ، از کنارم نرو که این دل بی طاقت است.

 

 دلم مثل حباب روی آبی است  که تنها بدون تو می شکند.

 

 نشکن دلم را ، با آن مدارا کن ، او هیچ چیز از تو نمیخواهد ، تنها قلبت را میخواهد.

 

 دلم را به قلب مهربان تو بسته ام ، تا با مهر و محبتت همیشه عاشق بماند.

 

 با تو بودن را برای رسیدن به قله خوشبختی میخواهم ، با تو بودن را برای با تو پرواز کردن میخواهم.

 

 پرواز من و تو در اوج آسمانها مثل دو کبوتر عاشق.

 

 دو کبوتری که  هیچگاه بدون هم پرواز نمیکنند.

 

 دلم را به لحظه های زیبای با تو بودن خوش کرده ام ، با من بمان و این دلخوشی را از من نگیر.

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:16 توسط ashena|

 

خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید.

 

 خیلی سخت است با اینکه میدانی به او نمیرسی باز هم سکوت کنی و آرام در دل شکسته شوی.

 

 خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی.

 

 با خود میگویم این زندگی تنها با تو زیباست ، میگویم که این قلب تنها عاشق تو هست و تنها تو را دوست دارد اما کسی آنچه را که برای خویش زمزمه میکنم باور ندارد.

 

 شاید تنها با یاد و عشقت  اما بدون تو، در این دنیا تنها زندگی کنم.

 

 این رسم زندگیست ، سرنوشت با من و تو یار نیست .

 

 هیچکس هوای ما را ندارد ، زندگی با ما نمیسازد.

 

 تنها من هستم و تو هستی ، دو قلب عاشق ولی تنها و شکسته .

 

 قلب تو را نمی دانم ، اما قلب من میخواهد تا ابد به عشق تو تنها بماند.

 

 خیلی سخت است با او که دوستش داری نتوانی زندگی کنی و بدانی که هیچگاه به او نخواهی رسید.

 

 خیلی سخت است نتوانی دستانش را بگیری و او را در آغوش بفشاری.

 

 تنها میتوانم به تو بگویم خیلی دوستت دارم و تا ابد عاشقت می مانم عزیزم.

 

 خیلی سخت است برای رسیدن به او که خیلی دوستش داری انتظار بکشی و آخر سر سهم این انتظار شیرین یک پایان تلخ باشد.

 

 پایانی که آغاز حسرت عشق من است .

 

 تا کی باید در حسرت رسیدن به تو بنشینم،

 

 تا کی باید لحظه ها را بشمارم تا قشنگترین لحظه ام با تو فرا رسد.

 

 شاید تا فردا یا شاید تا…

 

 تا آخر دنیا!

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:15 توسط ashena|

لحظه طلوع خورشید لحظه طلوع عشق و محبتت در قلبم است.

 

 لحظه غروب که می رسد، لحظه ای است که دلم میخواهد در کنارت باشم.

 

 و آنگاه که خورشید آرام آرام می رود و آسمان تاریک می شود ، به عشق تو

 

 به انتظار مینشینم تا ستاره ها بیایند و به یادت به آسمان پر ستاره خیره شوم.

 

 و این است زندگی من …

 

 لحظه به لحظه به یاد تو هستم و لحظات زندگی را به عشق تو سپری میکنم .

 

 تو همه زندگی ام هستی ، این زندگی تنها با تو شیرین است .

 

 احساس آرامش میکنم ، زیرا لحظه های سرد زندگی ام دور از تو اما به یاد تو سپری میشود.

 

 طلوع کن ای خورشید ، من یک عاشقم ، طلوع کن ، من همینم که بوده ام…

 

 طلوع کن ببین من عاشق را ، که از همگان مجنون ترم .

 

 اگر میخواهی با ما نباشی غروب کن ، زیرا غروب عشق هم برای ما زیباست .

 

 شب و روز ، طلوع یا غروب برای من فرقی ندارد ، من همیشه عاشقم.

 

 همیشه به یاد عشق هستم ،

 

 و این است حال و هوای داشتن تو…

 

 این است زندگی من ، تنها یاد تو ، ذکر نام تو و عشق تو سهم من از طلوع تا غروب خورشید است.

 

 خیلی زیباست این لحظه های تو را داشتن…

 

 خوشبختم زیرا در این روزهای شیرین زندگی با تو هستم و تو را دارم.

 

 همه چیز برایم زیباست ، خورشید و ماه که به آسمان می آیند تو را میبینم ،

 

 اگر خورشید نباشد و آسمان ابری باشد در لابه لای ابرهای سفید تو را میبینم .

 

 اگر شب شود و مهتاب نباش ، باز تو را میبنم، چقدر تو درخشانی…

 

 محال است که روزگار بتواند تو را از من بگیرد ،مثل کوه روبروی تو ایستاده ام ای چشمه همیشه جوشانم.

 

 ای سرنوشت ، با ما کاری نداشته باش که بدجور دیوانه ام ،

 

 اگر بخواهی او را از من بگیری روزگارت را سیاه میکنم !

 

 بیا و با ما مدارا کن ،چرا نمیفهمی ؟ منم  ، همان مرد همیشه عاشق .

 

 و این است حال و هوای داشتنت ، با همه نامهربان ، با خورشید و فلک نامهربان ،

 

 با سرنوشت و زندگی نامهربان ،اما  با تو همیشه مهربان .

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:14 توسط ashena|

آسمانی تاریک ، انتظار شبانه برای دیدن چهره ماه تو

 

 پایان انتظار دیدن چهره ماهت ، نفسی تازه از یک دیدار عاشقانه در میان ستارگان همراه با چند قطره اشک شوق در چشمهایم.

 

 در تب و تاب گفتن کلامی که به تو بگویم دوستت دارم ! اما نمیتوانم.

 

 تو را میپرستم بعد از او که تو را برایم آفرید .

 

 امشب رازی در دلم نهفته است  که تا به حال قلبم آن را به تو نگفته است.

 

 میخواهم امشب به تو بگویم …… بگویم که دیگر تنها نیستم .

 

 از لحظه ای که تو آمدی بی قرار یک لحظه تنهایی برای باور این عشق رویایی هستم!

 

 تنها نیستم ، یا با تو ام یا به یاد تو…

 

 میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم .

 

 تو را دارم و روزی صدها بار او که تو را به من داد شکر میکنم .

 

 تو برایم یک هدیه باارزشی ، هدیه ای از طرف خدا ، برای این قلب تنها ، تا آخر دنیا .

 

 میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که بدون هرگز!

 

 هرگز نمیتوانم ، بمانم در این دنیا ، نفس بکشم ، زندگی کنم برای فردا، یک فردای پوچ که بی تو نه لحظه قشنگی در آن است و نه پایان شیرینی دارد.

 

 امشب میخواهم به تو بگویم … بگویم تو را میخواهم برای همیشه ، تا آخرین نفس ، آخرین نفسی که به عشق تو با همان نفس آخر از این دنیا بروم.

 

 میخواهم امشب  به تو بگویم ، بگویم که … تو … را ….خیلی دوست دارم

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:14 توسط ashena|

برای از عشق نوشتن ، برای اینکه این قلم دوباره بر روی صفحه کاغذ غوغا کند احساس درونم تنها تو را میخواهد .

 

 برای نوشتن کلام مقدس دوستت دارم ، برای از تو نوشتن ، از یک احساس پاک تا قلب تو ، احساسم تنها  قلب مهربان تو را میخواهد!

 

 با احساستر از قلب تو احساس من است که از قلب مهربانت مینویسد.

 

 از اینکه تو را دارم ، نه غمی دارم و نه لحظه تلخی دارم ، روزهای شیرین زندگی در کنار تو بیادماندنیست.

 

 در این روزهای قشنگ احساسم تنها با تو است ، و تنها تو را باور دارد.

 

 پس مینویسم با همین احساس ، در حالی که تو را در قلبم دارم و تا ابد دوستت دارم .

 

 مینویسم به عشق تو ، برای تو ، برای یک غوغای دیگر ، با یک احساس پاک.

 

 در این روز قشنگ ، یک روز دیگر از روزهای عاشقی احساس درونم تنها تو را میخواهد .

 

 با احساس تر از احساسم حضورت در کنارم است ، عزیزم تنها تو را دارم ، تنها از تو میخوانم و مینویسم تا زنده بماند اینهمه عشق ، اینهمه خاطره و لحظه های شاد با تو بودن .

 

 از تو مینویسم با تکرار ، تکرار دوستت دارم ، بدون تو نمیتوانم ، با تو زنده ام.

 

 پس با تکرار مینویسم که با احساس بخوانی راز درون قلبم را .

 

 در قلبم رازیست که محرم آن راز تویی ، خاطره ایست که یاد آن تکرار لحظه زیبایی آشناییست !

 

 برای نوشتن نام مقدست ، برای از (تو) نوشتن احساس درونم تنها احساس درونی تو را میخواهد ! پس با آن احساس قشنگت متنهای مرا پر احساستر کن عزیزم .

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:13 توسط ashena|

 

در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در این دیاری که بی وفایی سهم

 

 یک عاشق است ، در این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان.

 

 در مرام ما دل شکستن و بی وفایی نیست  ، ما خود یک دلشکسته ایم و بیشتر از آنچه

 

 که تصور میکنی بی وفایی دیده ایم.

 

 در این لحظه رویایی ، عاشقانه می گویم که دوستت دارم تا بی بهانه با من بمانی.

 

 در این سکوت عاشقانه تنها نگاه به چشمانت میکنم تا درون چشمانم قطره های اشک

  را ببینی  و بفهمی که من یک دلشکسته ام.

 

 بیا و دستانت را به من بده ،  خیلی خسته ام ، با محبتت این خستگی را از وجودم رها

 

 کن.در کنارم قدم بزن ، و رویاهایم را با عشق دوباره زنده کن.

 

 در این لحظه  عاشقانه ، صادقانه می گویم که تا آخرین نفس ، همنفس تو هستم، مرا

 

 باور کن ، به من دلخوشی نده ، از ته دل بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد.

 

 اگر میخواهی روزی قلبم را بشکنی، اگر میخواهی با ما بی وفایی کنی ، برو که دیگر

 

 حوصله به غم نشستن نداریم.

 

 در این زندگی قلبم بازیچه ای بیش نبوده ، و به جز بی وفایی و خیانت چیزی را ندیده!

 

 تو بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش .

 

 می مانم با تو برای همیشه ، می گویم از ته دل دوستت دارم تا ابد و برای همیشه ،

 

 افتخار میکنم به تو و آن عشق پاکت و با صداقت از تو و آن عشق مقدست می نویسم.

 

 در این زمانه ای که رسم عاشقی جدایی و نفرت است ، در این دنیایی که کسی قدر یک

  قلب عاشق را نمی داند ، تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر

 

 کردی به آن محبت برسان که تشنه یک ذره محبتم.

 

 در این کویر خشک قلبم تو تنها گلی هستی که روییده ای مثل باران می شوم و بر روی

  تو می بارم تا برای همیشه برایم بمانی.

 

 در این لحظه عاشقانه ، صادقانه میگویم که دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی

  عزیزم ، حالا تو نیز این لحظه عاشقانه را با گفتن این کلمه رویایی کن

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:12 توسط ashena|

بشنو درد این دل را…

 

 دلی که خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را دارد.

 

 بشنو که این دل یک عالمه حرف دارد،

 

 حرفهای عاشقانه برای تو ، گوش کن به درد دلم.

 

 تو همانی که دلم میخواست و آرزو داشت تا تو برای او شوی .

 

 تو همان رویایی هستی که این دل درونش نهفته بود.

 

 یک رویای پر از عشق…

 

 تویی همان یار باوفا ، یکرنگ و بی ریا .

 

 بشنو نوای عاشقانه دلم را ، گوش کن به آهنگ این دل…

 

 آهنگی به سبک صدای دلنشینت و حرفهای عاشقانه ات.

 

 هر چه این دل از مهربانی های تو بگوید باز هم کم است.

 

 بشنو راز این دل را ، راز صادقانه ای که درونش عشق و محبت تو است.

 

 درونش یک دنیا حرفهای ناگفته است ، حرفهایی که درد این دل عاشق من است.

 

 بشنو درد این دل را که به عشق تو زنده است.

 

 دلی که با تو همان عاشقترین عالم است.

  احساس آرامش میکنم وقتی تو به حرفهای این دل عاشقم گوش میکنی.

 

 احساس میکنم که حرفهای من برایت شیرین است ، میدانی که اینها همه حقیقت این دل عاشق است.

 

 بشنو که این دل میخواهد زیباترین کلام درونی اش را به تو بگوید .

 

 اینبار با فریاد درونی اش ، با تمام وجودش میگوید که خیلی تو را دوست دارد.

 

 گوش کن به نوای شیرین دوستت دارم

 

 نوای عاشقانه ای که از اعماق دلم می آید.

 

 دلم را در آغوشت بگیر و با تمام وجود گرمای آن را حس کن.

 

 گرمایی که از کلام مقدس عشق سرچشمه میگیرد .

 

 این دل ، همین دلی که اینک در آغوش مهربان تو است میخواهد تا ابد برای تو یکرنگ و عاشق بماند پس آن را برای همیشه نزد خود نگه دار ، ای تو که لایق این قلب عاشق من هستی.

 

 مواظب قلب عاشقم باش که نشکند، نه به این خاطر که قلب من است ، تنها به این خاطر که تو در قلبمی .بشنو  نوای این دل را ، با آهنگ دلنشین عشق و شعر زیبای دوستت دارم …

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:12 توسط ashena|

 

در این چند صباح باقی مانده از عمرم  میخواهم تنها باشم.

 

 دیگر بس است هر چه غم دلتنگی و غصه فرداها را تحمل کردم.

 

 با اینکه بی تو بودن برایم سخت است ، اما تو هنوز معنای عشق را نمیدانی.

 

 نمیدانی چگونه باید با من باشی ، هنوز نمیدانم که در قلبت چه میگذرد.

 

 نمیدانم در این مدتی که با هم بودیم مرا دوست داشتی یا نداشتی .

 

 دیگر صبرم به پایان رسیده ، مرا فراموش کن.

 

 میدانم که برای تو بهترین نبودم ، اما هر چه بود عاشقترین بودم .

 

 میدانم که عشق رویاهای تو نبودم ، اما هر چه بود برایم عزیزترین بودی.

 

 اگر لایق تو نبودم مرا ببخش ، هر چه بودم یک دلداده بودم .

 

 کسی بودم که شب و روز به یاد تو لحظه های سرد دور از تو بودن را با تمام سختی هایش گذراندم.

 

 نمیخواهم بگویم برای تو اشک ریختم ، این اعتراف تلخیست اما بدان که دیگر اشکی در چشمهایم نمانده که برای تو بریزم.

 

 شاید در دلت بگویی که من لیاقت عشق تو را نداشتم ، بی رحم نباش ، اگر میدانستی آنگاه که با تو بودم در قلبم چه میگذشت تا ابد از حرف خویش پشیمان میشوی .

 

 میدانم روزی خواهد آمد که در حسرت عشقم بنشینی و با خود بگویی ای کاش قدرش را میدانستم ، اما آن روز دیگر خیلی دیر است.

 

 با اینکه گفتنش سخت است ، با اینکه حقیقت تلخیست اما چاره ای جز باورش نیست ::: برای همیشه فراموشم کن.

 

 برو معنای عشق را یاد بگیر و بعد عاشق شو ، تا معنای عشق را نفهمیدی کسی را عاشق خودت نکن ! عشق احساس پاکیست که تو آن را بازیچه قرار دادی ، تو در این بازی تلخ یک همبازی را از دست دادی ، قلب همبازی ات را شکستی ، اشکش را در آوردی و بعد  آن را متهم کردی.

 

 اگر همبازی خوبی برایت نبودم مرا ببخش ، اگر فکر میکنی لایق نبودم به دنبال کسی باش که لایق تو باشد .

 

 نیمی از عمرم  در آتش عشقت سوختم ، بگذار در این دو روز باقی مانده در آتش تنهایی بسوزم . مرا فراموش کن.

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:7 توسط ashena|

چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.

 

 خیلی این لحظات برایم زیباست.

 

 به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.

 

 قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد

 

 و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.

 

 چقدر این انتظار شیرین است.

 

 انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.

 

 خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.

 

 شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،

 

 پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم

 

 و همدیگر را در آغوش میفشاریم.

 

 شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.

 

 معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.

 

 گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .

 

 می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.

 

 ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.

 

 من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.

 

 گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .

 

 این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.

 

 به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،

 

 غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.

 

 آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو…

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:6 توسط ashena|

 

خیلی آرامم ،از اینکه در کنارمی خوشحالم .

 

 اینک که دستان گرمت درون دستهای من است ، سرت بر روی شانه های من است شاید چشمهای خیسم  را نبینی اما میتوانی حس کنی که شانه هایت خیس است.

 

 من نیز مثل تو از فردا میترسم ، من نیز مثل تو میترسم تو را از دست بدهم و تنها خاطرات در کنار هم بودن بر جا بماند ! خاطره هایی که یاد آنها مرا دیوانه میکند.

 

 اینک که در آغوش مهربانت هستم ، خیلی آرامم ، کاش ثانیه ها در همین لحظه که تو در کنارمی بایستد حتی یک ثانیه نیز جلو نرود .

 

 این لحظه را برای همیشه و تا ابد میخواهم ، تو را از همین لحظه و برای همیشه میخواهم.

 

 حتی فکر اینکه یک لحظه نیز بدون تو باشم مرا پریشان میکند.

 

 نه عزیزم بدون تو هرگز ! بدون تو نه مهتاب برایم نورانیست و نه خورشید برایم آفتابیست.

 

 نه ستاره ای در آسمان قلبم میدرخشد و نه بارانی در کویر دلم می بارد.

 

 سخت است بی تو بودن ، تلخ است دور از تو بودن ، محال است بی تو نفس کشیدن.

 

 با تو نفس کشیدن ، در این ثانیه ، در این لحظه که  در کنارمی شیرین است ، چقدر این لحظه زیباست ، خاطره ایست به یادماندنی.

 

 کاش امروز همان فردای ما بود ، کاش امروز که تو در کنارمی همان لحظه آخر زندگی ام بود. دلم میخواهد این لحظه بمیرم ، تا از عشق تو مرده باشم تا در آغوش تو از این دنیا رفته باشم .

 

 نرو از کنارم ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگو هر چه دل تنگت میخواهد.

 

 میدانم که دلتنگی ، میدانم که دلت همیشه با من است ، به من امید بده تا با امید تو عاشقانه زندگی کنم .

 

 با تو بودن را از امروز تا لحظه مرگ میخواهم ، بی تو بودن را هیچگاه ، حتی یک لحظه نیز باور ندارم .

 

 خیلی آرامم ، از اینکه در کنارمی شادابم

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:5 توسط ashena|


آخرين مطالب
» دل بسته ام
» خیلی سخته
» میخواهم امشب به تو بگویم…
» حال و هوای داشتنت
» احساس درونم تو را میخواهد
» بشنو نوای این دل
» عاشقانه با من باش
» همبازی فراموشم کن!
» انتظار
» لحظه ای شیرین
» عشق مقدس
» فقط با تو
» بدجور عاشقتم
» بي وفا ، رفتي؟
» دنياي عاشقانه من
» همه عشق تو
» اعتراف عاشقانه
» متن های عاشقانه
» وفادار بمان...
» بخاطر تو دوست دارم

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت