only for you

 رو ادامه مطلب كليك كن لطفاً


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 15:23 توسط ashena|

عزيزم اگه بند بندمو ازت جدا کنن باز می گم عاشقتم. اگه حتی عزیزترین کسم که تویی بیای و بزنی توی گوشم و بگی ازت متنفرم بازم می گم دوست دارم.اره تنها گناه من این بود که با چنگ و دندون می خواستم عشقمو نگه دارم. عزيزم تو خیلی خیلی خوب میدونی من جز تو کسی رو دوست ندارم تو تنها امید زندگیم بودی.ولی دور و ور تو شلوغ بود و به من می گفتی من فقط بهشون کمک می کنم ولی تو اونا رو عاشق خودت می کردی.من می خواستم تو مال من باشی فقط عشق مننننننننننننننن. 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 14:11 توسط ashena|

بيا در ميان عاشقان بهترين باشيم ، ما مي توانيم عاشقترين باشيم. من و تو يعني عشق ، عشق يعني ما ، ما يعني يک دنيا خوشبختي. تو يعني بهترين ، زيباترين ، عاشقترين ، لايق ترين. تو يعني براي من ، براي قلبم ، تا ابد و براي هميشه. تو يعني اسير ، يک اسير در اين قلب بي طاقت. من و تو با هم يعني يک قصه بي پايان. من براي تو ، تو براي من ، ما براي هم ، چقدر قشنگ است اين عشق من و تو. تو گل من ، من باغبان تو ، تو درياي من ، من ساحل تو. تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هواي تو. تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو. تو اسيري در قلبم ، خيلي عزيزي برايم ، باور کني ، باور نکني برايت ميميرم. بيا در ميان عاشقان ديوانه ترين باشيم ، ما مي توانيم برترين باشيم. تو دنياي من ، من ديوانه تو ، تو بمان تا بگويم همه زندگي ام فداي تو. من و تو در ميان عاشقان عاشقترينم ، من و تو از عشق بالاترينيم. عشق بدون تو عشق نيست ، اين زندگي بدون تو زيبا نيست. با تو شادم ، بي تو پريشانم ، با من بمان تا هميشه لبخند عشق بر روي لبانم باشد. وقتي در کنارمي بهترين لحظه زندگي ام است ، در کنارم که نباشي باز جايي است .

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 14:1 توسط ashena|

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:54 توسط ashena|

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...


که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه می‌گی..... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ... می‌دونی؟




من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟ 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:12 توسط ashena|

تو را دوست می دارم ، نمی دانم چرا ، شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من ، حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسد . ولی سخت در این مکتوب فرو نشسته ام ، چه کسی مرا دوست می دارد ؟ ای فرشته ی نازل شده بر زندگی ام ، ای تنها ستاره ی آسمان قلبم ، ای زیباترین زیبایی های محبت ، ای بهانه خواب شب هایم ای تنها نیاز زنده بودنم ، ای آغاز روز بودنم ، ای نیمه ی پنهان من ، و تو ای معشوقه من ، تو را با تمام وجود ، دوست دارم و می پرستم 

نوشته شده در چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:4 توسط ashena|

 به سلامتي...

رو ادامه مطلب كليك كن...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:55 توسط ashena|

نفس من ...همه وجودم ،پسري که راضی نمی شدی یه قطره اشک از چشاش بیاد هر روز خدا،داره برا تو اشک می ریزه ،هر روز ملتمسانه تو رو از خداش می خواد.یادته زیبای زندگیت بودم ،کجایی تا ببینی زیبای زندگیت دلش پر خون شده...کجایی تا اشکهایم را پاک کنی ومرهم دلم باشی ...عزیزم آخه تا کی صبر کنم،تو بگو فقط یه کلمه بگو من آروم میشم

نفس من:میدونی نفس به نفس تو بنده،اگه تو نباشی من میمیرم ،این زندگی رو تحمل میکنم به امید روزی که حتی شده فقط یه روز باشه در کنار هم چشم در چشم هم بدوزیم ودوباره از ته دلمون به همدیگه بگیم چفدر دوستت دارم...شاید اون روز خیلی دیر باشه ولی عشق به تو باعث میشه من بیصبرانه انتظارش رو بکشم....عشق من چقدر دلم برا آغوش گرمت تنگ شده،چقدر دلم فقط برا یه لحظه با تو بودن تنگ شده،خودمو لعنت میکنم برا اون فرصت هایی که میتونستم ازش استفاده کنم یه دل سیر ببینمت ومن غفلت کردم. برا وقتهایی که پیش هم بودیم ومن چشامو بستم وحسابی نگات نکردم آخه عزیزم من دیوونه از کجا میدونستم خیلی زود ازت جدا میشم ...خدا مگه میشه،عشق ما آخرش اینجوری بشه..دلم برا شبایی که دوتایی بغل همدیگه اشک می ریختیم خیلی خیلی تنگ شده،وای خدا ،من چقدر عشقمو دوست دارم .خدایا خودت همیشه مواظب عشقم باش.عشقم بهت گفتم نمی خوام مزاحم زندگی آرومت باشم حداقل یکی از ما دونفر باید زندگی آرومی داشته باشه ومن خیلی خوشحالم اون یه نفر تو هستی ومن نمی تونم به خودم اجازه بدم آرامشت رو بهم بزنم،خیلی برام سخته تحملش .ولی گفتم جلو دلمو می گیرم نمیشه ،هر بار اومدم باهات تماس بگیرم گفتم نه .همینکه هست برام کافیه.بذار به زندگیش برسه.ولی عزیزم دلی که عاشقش کردی دیگه تحملش تموم شده.

عزیز دلم،یار مهربونم هر شب از خدا می خوام تو رو بهم برگردونه..چقدر دلم برا بوسه هات، برا نفسهات،برا جانم گفتنت ، برا عطر تنت ،برا مهربونیهات ، برا برق چشات ،برا دلواپسیهات ،برا چشات که همیشه عاشقونه نگام میکردند،برا صدات ،برا دیدنت ، برا آغوشت که امن ترین جا برا من بود تنگ شده

منو منتظر نذار عزیزم ازت خواهش میکنم . دوباره برگرد.خیلی خیلی دوستت دارم عمرم

می بوسمت نفسم ،به خدا می سپارمت تک ستاره آسمان قلبم 

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:20 توسط ashena|

 زیبا رویم سلام


امیدوارم تنها خوشی زندگیم همیشه شاد وسالم وسرحال باشی وهرگز درزندگیت جز من خیالی نداشته باشی

 تنها توئی تمام زندگیم همسرم وهرگز نشده دراین دنیا کسی بتواند حتی به اندازه یه تارمویت برام ارزش داشته باشد تو بهتر ازتمام خوانندگان محترم این وبلاگ میدانی که من چقدردوستت دارم وبخاطرت حاظرم جان بدم واین یه تعارف نیست ومی دانی تمام وجودم وزندگیم راحاضرم به پات بریزم اما چه کنم که خداوند متعال ازمن تمام اختیارم راگرفته و همش مجبورم درحسرتت زندگی کنم .

بارون اشکم همیشه بخاطر تو بوده وهست . وچشمانم هیشه درحسرتت

هرکس نوشته های زیبایت رامی خواند مرا سرزنش میکند اما هرگز ازپنجره دلم ودیدگانم به تونظر نکرده که بفهمد عاشق بودن من چطور بوده وهست

دنیاراباتواحساس کردم وازروزی که باتو آشنا شدم فقط معنی بودن رافهمیدم واگه تو حتی عشقت نباشد بخدا قسم که یک ثانیه این دنیا برام ازهزاران جهنم هم بدتر است ولی تمام این جهنم رابه امید روزی تحمل می کنم که درکنارت باشم

تو واقعا برام بتی واگه ازخدا نترسم خودت می دانی درحدپرستش دوستت دارم

هرگز آن کس که عاشق واقعی باشد بخاطر دوری و.... عشقش رافراموش نمی کند واگر لیلی ومجنون داستان شده اند تو که ازمجنونیتم بخاطر عشقت خبرداری ومی دانی که بخاطرت حاضرم زندگیم رابدم

خیلی دلم برات تنگ شده نمی تونم بانوشته ها برات بازگو کنم همان بهتر که درخلوت خودم بخاطر ت اشک بریزم وآرزوی دیدنت باشم

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:18 توسط ashena|

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و

بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی

جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است

از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ،

پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ،

و من و تو نیز یک سوی دیگریم!
عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا

تو را عبادت میکنم!

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،

و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!
تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که

می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،

آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!
مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو

توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا

در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !
اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ،

با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که

دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و


به من بنگرند و شرمنده شوند! 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:46 توسط ashena|

میخوام بگم !

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!

می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….! 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:41 توسط ashena|

روزای سخت نبودن با تو … خلا امیدو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد … هم نفسم شد سایه ی سردم

تورو می دیدم از اونور ابرا … که میخوای سرسری از من رد شی
آسمونو بی تو خط خطی کردم … چه جوری میتونی انقده بد شی

سکوت قلبتو بشکن و برگرد … نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی … دوباره آخر قصه همین شه

روزای سخت نبودن با تو … دور نبودنتو خط کشیدم
تازه میفهمم اشتباهم این بود … چهره ی عشقمو غلط کشیدم

عشق تو دار و ندار دلم بود … اومدی دار و ندارمو بردی
بیا سکوتتو بشکن و برگرد … که هنوزم تو دل من نمردی

سکوت قلبتو بشکن و برگرد … نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی … دوباره آخر قصه همین شه 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:33 توسط ashena|

تورا به كسي ميدهم كه ازمن عاشقتر باشد 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:33 توسط ashena|



Aşkı bulduğumu sandım sende
من فكر كنم عشق را در تو پيدا كردم

Aşkı sevdiğini sandım bende

فكر كردم تو هم عشق را در من پيدا كردي

Senle ve ben acıyı sevda sandık

تو ومن عشق را تلخ فكر كرديم

Geldik yolun sonuna
ما به پايان راه رسيديم

Asla aşk heryerde bahar değil

اصلاً عشق در هيچ جايي بهار نيست

Bizde aşk kışlara hep gebe
ما همه عاشق زمستان پر باريم

Yar ısıtamadın gönlümü

اما يار تو اصلاً روح منو گرم نكردي

Isıtamadın kalbimi bundan fazla

قلبمو بيش از اين گرم نگه نداشتي

anladım alışamadık biz bize

متوجه شدم اصلاً ما به هم نميريسم

konuşamadık gözgöze bundan fazla

بيش از اين نميتونيم حرف بزنيم روبرو

farzet kapılıp biz delice aşk seline

فرض كن ديوانه وار عشق ما مثل دريا بود

farzet yaşadık doyduk güzele

فرض كن اگر زندگيمون اينقدر زيبا بود 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:48 توسط ashena|

هر چی بگی همونه هر چی بگی همونه

فقط نگو دیگه تمومه

هر چی بگی همونه منم یه عاشق دیوونه

نگــا بکن به چشمام نگــا بکن به چشمام

بیا ببین که غرقه عشقه نمیدونم کدوم دست

نمیدونم کدوم دست واسم جدایی رو نوشته

فکر تو رفتن و قلب و سوزوندن

کار من انتظاره

فقط نگو هر چی بوده تمومه دیگه

آخر کاره

تو دلم خواستن تو بود و تو قلب تو فقط فكر جدایی

یه روز نیای میمیرم اونوقت نمیاد از من صدایی

یه روزی قلب خستم تنها پناه تو بود

بیخیال ما شدی لابد یه چیزی کم بود

من که همه هستیمو کردم فدای چشمات

لابد ازم میخوای که اینبار بیفتم به پات

فکر تو رفتن و قلب و سوزوندن

کار من انتظاره

فقط نگو هر چی بوده تمومه دیگه

آخر کاره

تو دلم خواستن تو بود و تو قلب تو فقط فکر جدایی

یه روز نیای میمیرم اونوقت نمیاد از من صدایی 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:41 توسط ashena|

نمی دونم........

قبل اينکه تو بيای تويه کنج خلوت اتاقم مينشستم کاری

به کار کسی هم نداشتم. يه اتاق بود و چند تا سی

دی..........همدم من همينو وبس. تا اينکه تو تومدی با

اومدنت توی شهر ارزوهام قصری ساختم برای هر

دوتامون. ديگه تنها نبودم.هميشه با تو بودم تو اون قصر

طلايی.تو اون قصری که توش عشق و محبت و صداقت

بود.ميدونی ميتونم بگم خيلی ها اون درو ميزدند هر

دفعه يکی ولی نه در قصر فقط به روی تو باز بود.تو اون

قصر طلايی فقط يه چيز مهم بود تو...يعنی اون نگاه

بچگانه و معصو مانه ی تو.اخه ميدونی چشاتو بيشتر از

هر چيزه ديگه تو اين دنيا قبول داشتم...يادته تو اون قصر

طلاييمون به دلم قول دادی هيچ وقت تنهاش نذاری .اين دل

اسيرم هر چی اون دو تا چشمات گفت باور کرد....... ولی

يه روز.. يه روز....اون قصرو رو سرم خراب کردی و من ...

به همون خلوتگاه خودم برگشتم.....و تو... به سادگی

ازم گذشتی بدون اينکه بدونی با من چه ها کردی 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط ashena|

چقدرعوض شدی گلم، چی سر عشقمون اومد ؟


چی شد که قلبت یه دفعه قید منو اینجوری زد؟

چقدر عوض شدی گلم، اون همه مهربونی کو ؟

چی شد روزای خوبمون؟ من نمی گم...خودت بگو

کی فکرشو می کرد یه روز، اینجوری باشه قسمتم ؟

بشکنی... داغونم کنی، جا بذاریم تو غربتم

اگه بدونی چه جوری این همه راهو اومدم

اگه بدونی که چیا کشیدم و دم نزدم

هر جا که اسم تو میاد، اسم خودم یادم میره

یه لحظه خشکم می زنه، یه لحظه گریه م می گیره

دلیل گریه های من فقط تویی...یادت باشه

یه روز نیاد که زندگیت مثل من از هم بپاشه 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:35 توسط ashena|

 

 


                    انتظار 
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

ولی ای کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد

کاش بودی و دست های مهربانت مرهم دلتنگیها و نبودنهایت می شد

کاش بودی تاسر بر روی شانه هایت می گذاشتم ودردهایم را به گوش تو می رساندم

بون تو عاشقی برایم عذاب است !

می دانم که نمی دانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم

می دانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز امید انتظار

انتظار

شش حرف و چهارنقطه کلمه ی کوتاهیه اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی

تو این کلمه ی کوچک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هرکدامشان دل شیر می خواهد

                                                                     چشم به راه بودن

                                                             تنهایی  

                                                         غم

                                                   غصه

                                           نا امیدی 

                                    دلتنگی

                             صبوری

                      اشک بی صدا

               هق هق شبانه

           پشیمونی

        بی خبری

و دلواپسی ...

برای هر کدام از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد وخیلی راحت نوشته می شه

باید زجرو سختی هایی رو تحمل کرد تا معنی هاشونو فهمید ودرست درکشون کرد

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من می آورد...

و قبل از همه ی این ها از انتظار...

از انتظار متنفرم

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:25 توسط ashena|

نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده عزیز دلم.


دلم گرفته.بغض گلوم داره میترکه هر بار که یاد تو میافتم.

نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم. ولی هیچ چیز

تقصیر تو نیست.چون من این تصمیمو گرفتم

که تو بری.و حالا نمیدونم متاسف باشم یا نه.

هر وقت که گریه میکنم و دل تنگ میشم به این فکر میکنم بیام پیشت.

ولی این کارو نمیکنم. شاید این راه درستی نباشه.

ولی سعی میکنم راه غلطی رو انتخاب نکنم .

حتی بخاطر تو.یادمه که بهم گفتی همیشه پیشم هستی.همیشه ازم مراقبت میکنی.

گفتی مواظب خودت باش.گفتی اگه مشکلی داشتی به من بگو

گفتی احساسمو نمیگم تا احساساتی نشی.

چون خودم بهت میگفتم که احساستو نگی.

امیدوارم بخاطر همه چیز منو ببخشی.

دفعه ی قبل هم که بهت خیلی بدی کردم ولی تو بازم منو بخشیدی.

نمیدونم الان چه احساسی داری و چیکار میکنی

با کی هستی مواظب خودتی یا نه.

ولی امیدوارم هر جا که هستی خوشبخت باشی

خیلی دوستت دارم و تا ابد دوستت خواهم داشت

تو بهترین عاشقی هستی که تا حالا دیدم.خیلی خیلی خوبی.

هر چند که من فکرکردم برای من خوب نیستی.منو ببخش 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:19 توسط ashena|


آخرين مطالب
» دل بسته ام
» خیلی سخته
» میخواهم امشب به تو بگویم…
» حال و هوای داشتنت
» احساس درونم تو را میخواهد
» بشنو نوای این دل
» عاشقانه با من باش
» همبازی فراموشم کن!
» انتظار
» لحظه ای شیرین
» عشق مقدس
» فقط با تو
» بدجور عاشقتم
» بي وفا ، رفتي؟
» دنياي عاشقانه من
» همه عشق تو
» اعتراف عاشقانه
» متن های عاشقانه
» وفادار بمان...
» بخاطر تو دوست دارم

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت