only for you

دلم را به فرداهای با تو بودن بسته ام ، دلم را به آن روزهایی که با تو به مرز خوشبختی ها میرسم امیدوارم کرده ام.

 

 این دل که به تو بسته است را نشکن ، و دلی که امیدوارم به فرداها است را ناامید نکن.

 

 با تو بودن را میخواهم برای زندگی ، در کنار تو بودن را میخواهم برای آرامش اما زندگی بدون تو را نمیخواهم ،حتی با تمام زیبایی هایش.

 

 زیبایی زندگی من تویی ، شیرین ترین لحظه های زندگی با تو است .

 

 دل به رویاهای با تو بودن بسته ام ، رویاهایی که کاش حقیقت زندگی من و تو شود.

 

 با تو بودن را میخواهم برای خوشبختی ، خوشبختی بدون تو میسر نیست ، با تو میتوانم عاشقترین باشم.

 

 دلم را به فرداهای در کنار تو بودن بسته ام ، از کنارم نرو که این دل بی طاقت است.

 

 دلم مثل حباب روی آبی است  که تنها بدون تو می شکند.

 

 نشکن دلم را ، با آن مدارا کن ، او هیچ چیز از تو نمیخواهد ، تنها قلبت را میخواهد.

 

 دلم را به قلب مهربان تو بسته ام ، تا با مهر و محبتت همیشه عاشق بماند.

 

 با تو بودن را برای رسیدن به قله خوشبختی میخواهم ، با تو بودن را برای با تو پرواز کردن میخواهم.

 

 پرواز من و تو در اوج آسمانها مثل دو کبوتر عاشق.

 

 دو کبوتری که  هیچگاه بدون هم پرواز نمیکنند.

 

 دلم را به لحظه های زیبای با تو بودن خوش کرده ام ، با من بمان و این دلخوشی را از من نگیر.

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:16 توسط ashena|

 

خیلی سخت است بدانی هیچوقت به آن کسی که خیلی دوستش داری نخواهی رسید.

 

 خیلی سخت است با اینکه میدانی به او نمیرسی باز هم سکوت کنی و آرام در دل شکسته شوی.

 

 خیلی سخت است بغض گلویت را گرفته باشد اما نتوانی گریه کنی ، خیلی سخت است قلبت پر از درد باشد اما نتوانی خودت را از این درد خالی کنی.

 

 با خود میگویم این زندگی تنها با تو زیباست ، میگویم که این قلب تنها عاشق تو هست و تنها تو را دوست دارد اما کسی آنچه را که برای خویش زمزمه میکنم باور ندارد.

 

 شاید تنها با یاد و عشقت  اما بدون تو، در این دنیا تنها زندگی کنم.

 

 این رسم زندگیست ، سرنوشت با من و تو یار نیست .

 

 هیچکس هوای ما را ندارد ، زندگی با ما نمیسازد.

 

 تنها من هستم و تو هستی ، دو قلب عاشق ولی تنها و شکسته .

 

 قلب تو را نمی دانم ، اما قلب من میخواهد تا ابد به عشق تو تنها بماند.

 

 خیلی سخت است با او که دوستش داری نتوانی زندگی کنی و بدانی که هیچگاه به او نخواهی رسید.

 

 خیلی سخت است نتوانی دستانش را بگیری و او را در آغوش بفشاری.

 

 تنها میتوانم به تو بگویم خیلی دوستت دارم و تا ابد عاشقت می مانم عزیزم.

 

 خیلی سخت است برای رسیدن به او که خیلی دوستش داری انتظار بکشی و آخر سر سهم این انتظار شیرین یک پایان تلخ باشد.

 

 پایانی که آغاز حسرت عشق من است .

 

 تا کی باید در حسرت رسیدن به تو بنشینم،

 

 تا کی باید لحظه ها را بشمارم تا قشنگترین لحظه ام با تو فرا رسد.

 

 شاید تا فردا یا شاید تا…

 

 تا آخر دنیا!

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:15 توسط ashena|

آسمانی تاریک ، انتظار شبانه برای دیدن چهره ماه تو

 

 پایان انتظار دیدن چهره ماهت ، نفسی تازه از یک دیدار عاشقانه در میان ستارگان همراه با چند قطره اشک شوق در چشمهایم.

 

 در تب و تاب گفتن کلامی که به تو بگویم دوستت دارم ! اما نمیتوانم.

 

 تو را میپرستم بعد از او که تو را برایم آفرید .

 

 امشب رازی در دلم نهفته است  که تا به حال قلبم آن را به تو نگفته است.

 

 میخواهم امشب به تو بگویم …… بگویم که دیگر تنها نیستم .

 

 از لحظه ای که تو آمدی بی قرار یک لحظه تنهایی برای باور این عشق رویایی هستم!

 

 تنها نیستم ، یا با تو ام یا به یاد تو…

 

 میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که خیلی خوشبختم از اینکه تو را دارم .

 

 تو را دارم و روزی صدها بار او که تو را به من داد شکر میکنم .

 

 تو برایم یک هدیه باارزشی ، هدیه ای از طرف خدا ، برای این قلب تنها ، تا آخر دنیا .

 

 میخواهم امشب به تو بگویم … بگویم که بدون هرگز!

 

 هرگز نمیتوانم ، بمانم در این دنیا ، نفس بکشم ، زندگی کنم برای فردا، یک فردای پوچ که بی تو نه لحظه قشنگی در آن است و نه پایان شیرینی دارد.

 

 امشب میخواهم به تو بگویم … بگویم تو را میخواهم برای همیشه ، تا آخرین نفس ، آخرین نفسی که به عشق تو با همان نفس آخر از این دنیا بروم.

 

 میخواهم امشب  به تو بگویم ، بگویم که … تو … را ….خیلی دوست دارم

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:14 توسط ashena|

لحظه طلوع خورشید لحظه طلوع عشق و محبتت در قلبم است.

 

 لحظه غروب که می رسد، لحظه ای است که دلم میخواهد در کنارت باشم.

 

 و آنگاه که خورشید آرام آرام می رود و آسمان تاریک می شود ، به عشق تو

 

 به انتظار مینشینم تا ستاره ها بیایند و به یادت به آسمان پر ستاره خیره شوم.

 

 و این است زندگی من …

 

 لحظه به لحظه به یاد تو هستم و لحظات زندگی را به عشق تو سپری میکنم .

 

 تو همه زندگی ام هستی ، این زندگی تنها با تو شیرین است .

 

 احساس آرامش میکنم ، زیرا لحظه های سرد زندگی ام دور از تو اما به یاد تو سپری میشود.

 

 طلوع کن ای خورشید ، من یک عاشقم ، طلوع کن ، من همینم که بوده ام…

 

 طلوع کن ببین من عاشق را ، که از همگان مجنون ترم .

 

 اگر میخواهی با ما نباشی غروب کن ، زیرا غروب عشق هم برای ما زیباست .

 

 شب و روز ، طلوع یا غروب برای من فرقی ندارد ، من همیشه عاشقم.

 

 همیشه به یاد عشق هستم ،

 

 و این است حال و هوای داشتن تو…

 

 این است زندگی من ، تنها یاد تو ، ذکر نام تو و عشق تو سهم من از طلوع تا غروب خورشید است.

 

 خیلی زیباست این لحظه های تو را داشتن…

 

 خوشبختم زیرا در این روزهای شیرین زندگی با تو هستم و تو را دارم.

 

 همه چیز برایم زیباست ، خورشید و ماه که به آسمان می آیند تو را میبینم ،

 

 اگر خورشید نباشد و آسمان ابری باشد در لابه لای ابرهای سفید تو را میبینم .

 

 اگر شب شود و مهتاب نباش ، باز تو را میبنم، چقدر تو درخشانی…

 

 محال است که روزگار بتواند تو را از من بگیرد ،مثل کوه روبروی تو ایستاده ام ای چشمه همیشه جوشانم.

 

 ای سرنوشت ، با ما کاری نداشته باش که بدجور دیوانه ام ،

 

 اگر بخواهی او را از من بگیری روزگارت را سیاه میکنم !

 

 بیا و با ما مدارا کن ،چرا نمیفهمی ؟ منم  ، همان مرد همیشه عاشق .

 

 و این است حال و هوای داشتنت ، با همه نامهربان ، با خورشید و فلک نامهربان ،

 

 با سرنوشت و زندگی نامهربان ،اما  با تو همیشه مهربان .

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:14 توسط ashena|

برای از عشق نوشتن ، برای اینکه این قلم دوباره بر روی صفحه کاغذ غوغا کند احساس درونم تنها تو را میخواهد .

 

 برای نوشتن کلام مقدس دوستت دارم ، برای از تو نوشتن ، از یک احساس پاک تا قلب تو ، احساسم تنها  قلب مهربان تو را میخواهد!

 

 با احساستر از قلب تو احساس من است که از قلب مهربانت مینویسد.

 

 از اینکه تو را دارم ، نه غمی دارم و نه لحظه تلخی دارم ، روزهای شیرین زندگی در کنار تو بیادماندنیست.

 

 در این روزهای قشنگ احساسم تنها با تو است ، و تنها تو را باور دارد.

 

 پس مینویسم با همین احساس ، در حالی که تو را در قلبم دارم و تا ابد دوستت دارم .

 

 مینویسم به عشق تو ، برای تو ، برای یک غوغای دیگر ، با یک احساس پاک.

 

 در این روز قشنگ ، یک روز دیگر از روزهای عاشقی احساس درونم تنها تو را میخواهد .

 

 با احساس تر از احساسم حضورت در کنارم است ، عزیزم تنها تو را دارم ، تنها از تو میخوانم و مینویسم تا زنده بماند اینهمه عشق ، اینهمه خاطره و لحظه های شاد با تو بودن .

 

 از تو مینویسم با تکرار ، تکرار دوستت دارم ، بدون تو نمیتوانم ، با تو زنده ام.

 

 پس با تکرار مینویسم که با احساس بخوانی راز درون قلبم را .

 

 در قلبم رازیست که محرم آن راز تویی ، خاطره ایست که یاد آن تکرار لحظه زیبایی آشناییست !

 

 برای نوشتن نام مقدست ، برای از (تو) نوشتن احساس درونم تنها احساس درونی تو را میخواهد ! پس با آن احساس قشنگت متنهای مرا پر احساستر کن عزیزم .

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:13 توسط ashena|

بشنو درد این دل را…

 

 دلی که خیلی تو را دوست دارد و تنها تو را دارد.

 

 بشنو که این دل یک عالمه حرف دارد،

 

 حرفهای عاشقانه برای تو ، گوش کن به درد دلم.

 

 تو همانی که دلم میخواست و آرزو داشت تا تو برای او شوی .

 

 تو همان رویایی هستی که این دل درونش نهفته بود.

 

 یک رویای پر از عشق…

 

 تویی همان یار باوفا ، یکرنگ و بی ریا .

 

 بشنو نوای عاشقانه دلم را ، گوش کن به آهنگ این دل…

 

 آهنگی به سبک صدای دلنشینت و حرفهای عاشقانه ات.

 

 هر چه این دل از مهربانی های تو بگوید باز هم کم است.

 

 بشنو راز این دل را ، راز صادقانه ای که درونش عشق و محبت تو است.

 

 درونش یک دنیا حرفهای ناگفته است ، حرفهایی که درد این دل عاشق من است.

 

 بشنو درد این دل را که به عشق تو زنده است.

 

 دلی که با تو همان عاشقترین عالم است.

  احساس آرامش میکنم وقتی تو به حرفهای این دل عاشقم گوش میکنی.

 

 احساس میکنم که حرفهای من برایت شیرین است ، میدانی که اینها همه حقیقت این دل عاشق است.

 

 بشنو که این دل میخواهد زیباترین کلام درونی اش را به تو بگوید .

 

 اینبار با فریاد درونی اش ، با تمام وجودش میگوید که خیلی تو را دوست دارد.

 

 گوش کن به نوای شیرین دوستت دارم

 

 نوای عاشقانه ای که از اعماق دلم می آید.

 

 دلم را در آغوشت بگیر و با تمام وجود گرمای آن را حس کن.

 

 گرمایی که از کلام مقدس عشق سرچشمه میگیرد .

 

 این دل ، همین دلی که اینک در آغوش مهربان تو است میخواهد تا ابد برای تو یکرنگ و عاشق بماند پس آن را برای همیشه نزد خود نگه دار ، ای تو که لایق این قلب عاشق من هستی.

 

 مواظب قلب عاشقم باش که نشکند، نه به این خاطر که قلب من است ، تنها به این خاطر که تو در قلبمی .بشنو  نوای این دل را ، با آهنگ دلنشین عشق و شعر زیبای دوستت دارم …

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:12 توسط ashena|

 

در این زمانه ای که رسم عاشقی دلشکستن است ، در این دیاری که بی وفایی سهم

 

 یک عاشق است ، در این هیاهو و التهاب مرا عاشق خودت بدان.

 

 در مرام ما دل شکستن و بی وفایی نیست  ، ما خود یک دلشکسته ایم و بیشتر از آنچه

 

 که تصور میکنی بی وفایی دیده ایم.

 

 در این لحظه رویایی ، عاشقانه می گویم که دوستت دارم تا بی بهانه با من بمانی.

 

 در این سکوت عاشقانه تنها نگاه به چشمانت میکنم تا درون چشمانم قطره های اشک

  را ببینی  و بفهمی که من یک دلشکسته ام.

 

 بیا و دستانت را به من بده ،  خیلی خسته ام ، با محبتت این خستگی را از وجودم رها

 

 کن.در کنارم قدم بزن ، و رویاهایم را با عشق دوباره زنده کن.

 

 در این لحظه  عاشقانه ، صادقانه می گویم که تا آخرین نفس ، همنفس تو هستم، مرا

 

 باور کن ، به من دلخوشی نده ، از ته دل بگو آنچه در آن دل مهربانت میگذرد.

 

 اگر میخواهی روزی قلبم را بشکنی، اگر میخواهی با ما بی وفایی کنی ، برو که دیگر

 

 حوصله به غم نشستن نداریم.

 

 در این زندگی قلبم بازیچه ای بیش نبوده ، و به جز بی وفایی و خیانت چیزی را ندیده!

 

 تو بیا و از ته دل با ما یار باش ، با صداقت و یکرنگی گرفتار ما باش .

 

 می مانم با تو برای همیشه ، می گویم از ته دل دوستت دارم تا ابد و برای همیشه ،

 

 افتخار میکنم به تو و آن عشق پاکت و با صداقت از تو و آن عشق مقدست می نویسم.

 

 در این زمانه ای که رسم عاشقی جدایی و نفرت است ، در این دنیایی که کسی قدر یک

  قلب عاشق را نمی داند ، تو بیا و قدرم را بدان و اینک که مرا در آن قلب مهربانت اسیر

 

 کردی به آن محبت برسان که تشنه یک ذره محبتم.

 

 در این کویر خشک قلبم تو تنها گلی هستی که روییده ای مثل باران می شوم و بر روی

  تو می بارم تا برای همیشه برایم بمانی.

 

 در این لحظه عاشقانه ، صادقانه میگویم که دوستت دارم بیشتر از آنچه که تصور میکنی

  عزیزم ، حالا تو نیز این لحظه عاشقانه را با گفتن این کلمه رویایی کن

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:12 توسط ashena|

 

در این چند صباح باقی مانده از عمرم  میخواهم تنها باشم.

 

 دیگر بس است هر چه غم دلتنگی و غصه فرداها را تحمل کردم.

 

 با اینکه بی تو بودن برایم سخت است ، اما تو هنوز معنای عشق را نمیدانی.

 

 نمیدانی چگونه باید با من باشی ، هنوز نمیدانم که در قلبت چه میگذرد.

 

 نمیدانم در این مدتی که با هم بودیم مرا دوست داشتی یا نداشتی .

 

 دیگر صبرم به پایان رسیده ، مرا فراموش کن.

 

 میدانم که برای تو بهترین نبودم ، اما هر چه بود عاشقترین بودم .

 

 میدانم که عشق رویاهای تو نبودم ، اما هر چه بود برایم عزیزترین بودی.

 

 اگر لایق تو نبودم مرا ببخش ، هر چه بودم یک دلداده بودم .

 

 کسی بودم که شب و روز به یاد تو لحظه های سرد دور از تو بودن را با تمام سختی هایش گذراندم.

 

 نمیخواهم بگویم برای تو اشک ریختم ، این اعتراف تلخیست اما بدان که دیگر اشکی در چشمهایم نمانده که برای تو بریزم.

 

 شاید در دلت بگویی که من لیاقت عشق تو را نداشتم ، بی رحم نباش ، اگر میدانستی آنگاه که با تو بودم در قلبم چه میگذشت تا ابد از حرف خویش پشیمان میشوی .

 

 میدانم روزی خواهد آمد که در حسرت عشقم بنشینی و با خود بگویی ای کاش قدرش را میدانستم ، اما آن روز دیگر خیلی دیر است.

 

 با اینکه گفتنش سخت است ، با اینکه حقیقت تلخیست اما چاره ای جز باورش نیست ::: برای همیشه فراموشم کن.

 

 برو معنای عشق را یاد بگیر و بعد عاشق شو ، تا معنای عشق را نفهمیدی کسی را عاشق خودت نکن ! عشق احساس پاکیست که تو آن را بازیچه قرار دادی ، تو در این بازی تلخ یک همبازی را از دست دادی ، قلب همبازی ات را شکستی ، اشکش را در آوردی و بعد  آن را متهم کردی.

 

 اگر همبازی خوبی برایت نبودم مرا ببخش ، اگر فکر میکنی لایق نبودم به دنبال کسی باش که لایق تو باشد .

 

 نیمی از عمرم  در آتش عشقت سوختم ، بگذار در این دو روز باقی مانده در آتش تنهایی بسوزم . مرا فراموش کن.

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:7 توسط ashena|

چقدر انتظار برای رسیدن به تو شیرین است.

 

 خیلی این لحظات برایم زیباست.

 

 به انتظار آن روز نشسته ام تا ما به هم برسیم و  یک زندگی عاشقانه را برپا کنیم.

 

 قلبم برای آن روزی که تو را در کنار خودم میبینم می تپد

 

 و تک تک ثانیه ها را می شمارم تا لحظه دیدار با تو فرا رسد.

 

 چقدر این انتظار شیرین است.

 

 انتظار برای رسیدن آن لحظه که ما برای هم هستیم.

 

 خوشبختی تو ، شادی من است و شادی تو ، آرزوی من است.

 

 شاد باش که این لحظه ها خیلی زیباست ، این انتظار شیرین است ،

 

 پایان این انتظار لحظه ایست که ما بعد از مدتها سختی به هم میرسیم

 

 و همدیگر را در آغوش میفشاریم.

 

 شاد باش که این راه سخت پایانی دارد و پایان راه خیلی زیباست.

 

 معنای زندگی با تو پر از معناست ، باور کن این زندگی بدون تو بی معناست.

 

 گریه نکن عزیزم  ، میدانم که از این انتظار خسته ای و می دانم که بعد از من ، تو یک دلشکسته ای .

 

 می دانم از آن روز میترسی که ما به هم نرسیم و بعد از اینهمه سختی سرنوشت ما را از هم جدا کند.

 

 ما برای هم هستیم ، زندگی یعنی من و تو.

 

 من بدون تو ، تو بدون من یعنی بدون هم هرگز.

 

 گریه نکن عزیزم، قطره های اشکتت قلبم را میسوزاند ، چهره پریشانت مرا ناامید میکند .

 

 این انتظار رسیدن شیرین است ، چون برای تو و به عشق تو به انتظار نشسته ام.

 

 به آن لحظه رویایی بیندیش که ما بازی عشق را میبریم و از سختی ها ،

 

 غم ها و دلتنگی های لحظه های عاشقی میگذریم و به هم میرسیم.

 

 آری این انتظار شیرین است ، زیرا پایان آن یعنی آغاز زندگی من و تو…

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:6 توسط ashena|

 

خیلی آرامم ،از اینکه در کنارمی خوشحالم .

 

 اینک که دستان گرمت درون دستهای من است ، سرت بر روی شانه های من است شاید چشمهای خیسم  را نبینی اما میتوانی حس کنی که شانه هایت خیس است.

 

 من نیز مثل تو از فردا میترسم ، من نیز مثل تو میترسم تو را از دست بدهم و تنها خاطرات در کنار هم بودن بر جا بماند ! خاطره هایی که یاد آنها مرا دیوانه میکند.

 

 اینک که در آغوش مهربانت هستم ، خیلی آرامم ، کاش ثانیه ها در همین لحظه که تو در کنارمی بایستد حتی یک ثانیه نیز جلو نرود .

 

 این لحظه را برای همیشه و تا ابد میخواهم ، تو را از همین لحظه و برای همیشه میخواهم.

 

 حتی فکر اینکه یک لحظه نیز بدون تو باشم مرا پریشان میکند.

 

 نه عزیزم بدون تو هرگز ! بدون تو نه مهتاب برایم نورانیست و نه خورشید برایم آفتابیست.

 

 نه ستاره ای در آسمان قلبم میدرخشد و نه بارانی در کویر دلم می بارد.

 

 سخت است بی تو بودن ، تلخ است دور از تو بودن ، محال است بی تو نفس کشیدن.

 

 با تو نفس کشیدن ، در این ثانیه ، در این لحظه که  در کنارمی شیرین است ، چقدر این لحظه زیباست ، خاطره ایست به یادماندنی.

 

 کاش امروز همان فردای ما بود ، کاش امروز که تو در کنارمی همان لحظه آخر زندگی ام بود. دلم میخواهد این لحظه بمیرم ، تا از عشق تو مرده باشم تا در آغوش تو از این دنیا رفته باشم .

 

 نرو از کنارم ، سرت را بگذار بر روی شانه هایم ، بگو هر چه دل تنگت میخواهد.

 

 میدانم که دلتنگی ، میدانم که دلت همیشه با من است ، به من امید بده تا با امید تو عاشقانه زندگی کنم .

 

 با تو بودن را از امروز تا لحظه مرگ میخواهم ، بی تو بودن را هیچگاه ، حتی یک لحظه نیز باور ندارم .

 

 خیلی آرامم ، از اینکه در کنارمی شادابم

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 18:5 توسط ashena|

گر عشقی در این زمانه باشد آن عشق تویی،

 

 اگر یک با وفا در این دنیا باشد آن با وفا تویی.

 

 با بودن تو در قلبم ، این قلب خوشبخت است .

 

 با بودن تو در این دنیا احساس میکنم که عاشقترینم .

 

 اگر یک عشق جاودانه در این دنیا باشد ، آن عشق در قلب من است .

 

 به تو افتخار میکنم ای عشق ، تویی که مظهر پاکترین عشق روی زمینی.

 

 اگر یک عاشق در این دنیا باشد ، آن عاشق واقعی منم  زیرا پاکترین عشق در قلبم است.

 

 تو بهترین هدیه از طرف خدا برای منی

 

 اگر این دنیا با آدمهای بی وفایش با قلبم مدارا نکردند ،

  تو در میان آنها با محبت و عشقت به من زندگی دوباره دادی ای تو که سرچشمه محبت و عشقی

 

 اینک که آمدی در قلبم مطمئن باش که برای همیشه خواهی ماند.

 

 و حتی یک لحظه نیز پیشمان نخواهی شد که در قلب منی ،

 

 آنقدر در این قلب ولی عاشقم به تو عشق می ورزم.

 

 تا با تمام وجود معنای عشق را در قلبم حس کنی .

 

 اگر یک دل دیوانه در این دنیا باشد ،

 

 دل من است که دیوانه قلب مهربان تو است.

 

 بشکن سکوت عاشقانه را با فریادت .

 

 فریاد بزن نام مرا که با رعد صدایت هوای دلم بارانی شود

 

 آنگاه که هوای این دل بارانی شد بیا در زیر بارانش .

 

 حس کن گرمی قطره های باران را در قلبم ، که برای تو می بارد .

 

 تو مقدس ترین عشق در این دنیایی که برای من و قلبمی.

 

 اگر یک با وفا ، یک همدل و همزبان در این دنیا باشد ، تویی که تا ابد در قلبمی.

 

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 17:51 توسط ashena|

 

زیباست این زندگی با تو ، فقط با تو .

 

 زیباست لحظه های عاشقی ، با تو ، تنها در کنار تو.

 

 زیباست لحظه غروب ، با تو ، فقط به یاد تو.

 

 آن لحظه که با تو هستم ، بهترین لحظه زندگی ام است که دلم نمیخواهد آن لحظه بگذرد.

 

 دلم میخواهد آن لحظه که در کنار تو هستم هیچگاه به پایان نرسد.

 

 زیباست این زندگی در کنار تو ، فقط با عشق تو.

 

 زیباست لحظه ای که در زیر باران قدم میزنم ، یا با تو و یا به یاد تو.

 

 این زندگی زیباتر از گذشته میگذرد چون با تو و عاشق تو هستم.

 

 این لحظه ها عاشقانه تر از همیشه میگذرد ، چون با تو و به یاد تو هستم.

 

 خوشبخت است این قلب عاشق من ، چون تنها تو را دوست دارد.

 

 تنها تو را ، فقط تو را ، با تو می ماند ، عاشقانه می ماند و هیچگاه تو را تنها نمیگذارد.

 

 میگویم دوستت دارم چون لایق این دوست داشتنی ، فقط تو لایق این عشق بی پایان منی.

 

 می گویم با تو می مانم ، عاشقتر از همیشه ، فقط با تو ،

 

 چون تنها تو سرپناه این قلب عاشق منی .

 

 عشق من و تو ماندگار است ، تا ابد ، برای همیشه ، فقط با هم ، تنها در کنار هم.

 

 زیباست کلام عشق ، شیرین است لحظه های با تو بودن ، فقط با تو ، و آن قلب مهربان تو.

 

 عشق من و تو برای همیشه در خاطره ها و یادها می ماند ، یک عشق ابدی و بی پایان.

 

 لبخند عشق همیشه بر لبان من جاریست ، فقط با تو ، و به عشق تو.

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 17:48 توسط ashena|

 

تو آنقدر مهربانی که مهربانتر از تو ندیده ام

 

 طعم شیرین عشق را تنها با تو چشیده ام

 

 از آن لحظه که تو آمدی تنها این را از قلبم شنیده ام

 

 دوستت دارم

 

 نقاشی خودم را در کنار تو بر روی دیوار اتاقم کشیده ام

 

 همه می گویند تو دیوانه ای ، نمیدانند برای داشتن تو چه سختی ها کشیده ام

 

 تو باور کن که من برای داشتن عشق پاکی مثل تو لحظه ها را با خدای خویش بوده ام ، تا تو را به من بدهد که اینگونه عاشقت شوم ، اینگونه اسیر آن دل مهربانت شوم

 

 تو آنقدر خوبی ، که بهتر از تو ندیده ام ، ای باوفا ، وفادارتر از تو ندیده ام

 

 ای سرچشمه ی روشنی ها ، دستم را بگیر تا حس کنم که تو را دارم

 

 تا باور کنم که عشقی ماندگار مثل تو را دارم

 

 که من که جز تو کسی را ندارم ، قلبم ، احساسم ، وجودم مال تو است ، این حرف آخر من است ، همیشه با تو بودن را میخواهم .

  نه! یک لحظه نیز فکر نمیکنم که تو نیستی ، من تنها هستم و تو در کنارم نیستی ، نه ! نمیخواهم حتی یک لحظه نیز ، به آن لحظه ی تلخ بیاندیشم.

 

 ببین که قلبم از آن روز که تو آمدی ، چه حالی دارد ، تو که در قلب منی ببین چه هوایی دارد ، به چشمانم نگاه کن و ببین چه دنیایی دارد ، بیا در آغوشم و حس کن که وجودم چه التهابی دارد

 

 قلبم چه تپشی دارد ، وای که خودم نیز نمیدانم چه حالی دارم

 

 میدانم تو نیز حال مرا داری ، اما هنوز هم باور نداری که چه جایگاهی در قلبم داری

 

 تو که در قلب منی ، میفهمی که چرا اینگونه قلبم میتپد

 

 چون بدجور عاشقتم…

نوشته شده در پنج شنبه 1 دی 1390برچسب:,ساعت 17:41 توسط ashena|

حرفهای آخرت را زدی و رفتی ؟
میگذاشتی  من نیز حرفهایم را برایت بگویم
لحظه ای صبر میکردی تا برای آخرین بار چشمهایت را ببینم ،
حتی اگر شده در خیالم دستهایت را بگیرم
چه راحت شکستی دلم را ، حتی نشنیدی یک کلام از حرفهایم را ،
چه راحت پا گذاشتی بر روی دلم ،حالا من مانده ام و تنهایی و یک دریای غم
چه آسان دلکندی از همه چیز ، نه دیگر بی تو در این دنیا جای من نیست …
به جا ماند خاطره های شیرین در لحظه های با هم بودنمان و همه ی این خاطره ها در یک لحظه بر باد رفت …
فکرش را هم نمیکردم این روز بیاید ، همیشه فکر میکردم فردا دوباره لحظه دیدارمان بیاید…
این روزها خیلی دلم گرفته ، سردرگم و بی قرارم ، حس میکنم آخرین روزهاست و در این لحظه ها حتی میتوانم نفسهایم را بشمارم…
نفسهایی که دیگر در هوای تو نیست ، ثانیه هایی که به یاد تو است و در کنار تو نیست ، لحظه هایی که حتی به خیال تو نیست …
تا قبل از آمدنت ، داشتنت برایم رویا بود ، با همان رویا سر میکردم زندگی ام را ، تا تو آمدی ….
حقیقت شد آن رویای شیرین ، تا تو رفتی ، کابوس شد آن لحظه های شیرین و اینجاست که دیگر حتی رویای تو نیز دلم را خوش نمیکند ، اینجاست که تنها تو را میخواهم نه نبودنت را…
حرف آخرت همین بود؟ خداحافظ؟
صبر میکردی اشکهای روی گونه ام خشک شود و بعد میرفتی ، حتی تو برای آخرین بار هم که شده آرامم نکردی …

 

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 19:2 توسط ashena|

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو…
کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار…
هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم
دلم به سوی آسمان دلتنگی پر میکشد در میان میگیرد یاد تو را ، درد دل میکند با خاطره هایت ، تکرار میکندحرفهایت ، حرفهایی که تو همیشه با دلم در میان میگذاری …
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را….
نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم…
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند…
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند…
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ….
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد….

 

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:55 توسط ashena|

 

قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی، با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی….
همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم
نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم
چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند، آنچه پنهان است در پشت نگاهت دنیای عاشقانه من است
همه جا با توام ، آنجا و اینجا در قلبم ، اینجا و آنجا در قلبت ، می تابم و و میتابی ، میمانم و میمانی، میدانم و میدانی که چقدر هم تو مرا دوست داری ، هم من دیوانه توام…
چه خوب میفهمی در دلم چی میگذرد ، چی خوب معنا میکنی نگاهم را ، چه عاشقانه میشنوی حرفهایم را
پاسخ دل گرفته ام را با عشق میدهی، وقتی دلتنگم ، خبر داری از دل تنگم ، وقتی تشنه دیدارم ، سیراب میکنی مرا عشقم
همه جا با همیم ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست راهی که بی تو رفته باشم…
همه جا خاطره ، همه جا عشق ، همه جا عطر حضور تو ، جایی نیست که نباشد عطر نفسهای تو
همه جا خاطره ، جایی نیست که نمانده باشد یادی از تو….
تویی که جان داده ای به تنم و این یاد تو است که نفس میدهد به این تنی که روحش در وجود تو است
روح عشق در وجودمان، این است روزهای زندگی مان ، با عشق روزمان شب میشود و با یاد هم شبهایمان را سر میکنیم…
همه جا با توام ، تو اینجا همیشه در قلبمی و من آنجا باز هم به عشقت نفس میکشم…


 

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:38 توسط ashena|

آرام باش ،ما تا همیشه مال همیم ، همیشه عاشق و یار همیم
آرام باش عشق من ، تو تا ابد در قلبمی ، تو همه ی وجودمی
بیا در آغوشم ، جایی که همیشه آرزویش را داشتی ، جایی که برایت سرچشمه آرامش است
آغوشم را باز کرده ام برایت ، تشنه ام برای بوسیدن لبهایت
بگذار لبهایت را بر روی لبانم ، حرفی نمیزنم تا سکوت باشد بین من و تو و قلب مهربانت
خیره به چشمان تو ، پلک نمیزنم تا لحظه ای از دست نرود تصویر نگاه زیبای تو
دستم درون دستهایت ، یک لحظه رها نمیشود تا نرود حتی یک ذره از گرمای دستان لطیف تو
محکم فشرده ام تو را در آغوشم ، آرزو میکنم لحظه مرگم همینجا باشد ، همین آغوش مهربانت
چه گرمایی دارد تنت عشق من ، رها نمیکنم تو را تا همیشه باشی در کنار قلب من
قلب تو میتپد و قلب من با تپشهای قلبت شاد است ، هر تپشش فریاد عشق و پر از نیاز است
آرامم ، میدانم اینک کجا هستم ، همانجایی که همیشه آرزویش را داشتم ،همانجایی که انتظارش را میکشیدم و هر زمان خوابش را میدیدم آن خواب  برایم یک رویای شیرین بود….
در آغوش عشق ، بی خیال همه چیز ، نه میدانم زمان چگونه میگذرد و نه میدانم در چه حالی ام
تنها میدانم حالم از این بهتر نمیشود ، دنیای من از این عاشقانه تر نمیشود
گرمای هوس نیست این آتش خاموش نشدنی آغوش پاکت
عشق است که اینک من و تو را به این حال و روز انداخته ، عشق است که اینک ما را به عالمی دیگر برده ، عشق است که من و تو را نمیتواند از هم جدا کند هیچگاه
خیلی آرامم ، از اینکه در آغوشمی خوشحالم  

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 18:31 توسط ashena|

رو ادامه مطلب كليك كن


ادامه مطلب
نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 17:47 توسط ashena|

 

بودنت را میخواهم ، این که باشی ، اینکه همیشه مال خودم باشی ، نه اینکه رهگذری باشی و مدتی در قلبم باشی مرا به خودت وابسته کنی و بعد مثل یک بازیچه کهنه رهایم کنی
گفتم که قلبم مال تو است ، نگفتم که هر کاری دوست داری با آن کن!
گفتم تو مال منی ، نه اینکه همزمان با هر غریبه ای که دوست داری باش…
گفتم با وفا باش ، نه اینکه در این دو روز دنیا ، تنها یک روزش را در کنارم باش!
نمیخواهم خاطره شوم و بعد فراموش ، بیا و از آب چشمه دلتنگی هایم بنوش
تا بفهمی چه حالی ام ، تا بفهمی خیره به چه راهی ام …
دائم نگاهم به آمدن تو است ، اینکه مال من باشی و خیالم راحت ، اینکه همیشه خورشید عشق در قلبمان بتابد
نمیخواهم در حسرت داشتنت بمانم ، نمیخواهم آرزوی دست نیافتنی زندگی ام شوی ، غرورت را زیر پا بگذار  تا من برایت دنیا را زیر پا بگذارم ، با من باش تا من تا ابد مال تو باشم ، وفادار باش تا آنقدر بمانم تا بفهمی عشق چیست!
نمیخواهم کسی باشم که لحظه ای به زندگی ات می آید و بعد فراموش میشود، نمیخواهم کسی باشم که گهگاهی یادش میکنی ، گهگاهی به عکسهایش نگاه میکنی ، گهگاهی به حرفهایش فکر میکنی تا روزی که حتی اسم او را نیز دیگر به یاد نمی آوری
نمیخواهم امروز عشق تو باشم و فردا هیچ جایی در قلبت نداشته باشم….

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 17:44 توسط ashena|

 

 

من این شب زنده داری را دوست دارم
من این پریشانی را دوست دارم
بغض آسمان دلتنگی را دوست دارم
گذشت و دلم عاشق شد ، بیشتر گذشت و دلم دیوانه ات شد من این دیوانگی را دوست دارم
چه بگویم از دلم ، چه بگویم از این روزها ، هر چه بگویم ، این تکرار لحظه های با تو بودن را دوست دارم
بی قرارم ، ساختم با دوری ات ، نشستم به انتظار آمدنت ، من این انتظارها و بی قراریها را دوست دارم
چونکه تو را دارم ، چون به عشق تو بی قرارم، به عشق تو اینجا مثل یک پرنده ی گرفتارم
به عشق تو نشسته ام در برابر غروب ، این غروب را با تمام تلخی هایش دوست دارم
من این نامهربانی هایت را دوست دارم ، هر چه سرد باشی با دلم، من این سرمای وجودت را نیز دوست دارم
من این بی محبتی هایت را دوست دارم ، هر چه عذابم دهی ، من آزار و اذیتهایت را دوست دارم
هر چه با دلم بازی کنی ، من این بازی را دوست دارم
مرا در به در کوچه پس کوچه های دلت کردی ، من این در به دری را دوست دارم
مرا نترسان از رفتنت ، مرا نرجان از شکستنت ، بهانه هم بگیری برایم ، بهانه هایت را دوست دارم
من این اشکهایی که میریزد از چشمانم را دوست دارم ، آن نگاه های سردت را دوست دارم
بی خیالی هایت را دوست دارم ، اینکه نمیایی به دیدارم هم بماند،غرورت را  نیز دوست دارم….
تو یک سو باشی و تمام غمهای دنیا هم همان سو، من تو را با تمام غمهایت دوست دارم….
هر چه بگویی دوست دارم ، هر چه باشی دوست دارم ، مرا دوست نداشته باشی ، من دوستت دارم
من این ابر بی باران را دوست دارم ، من این کویر خشک و بی جان را دوست دارم، این شاخه خشکیده و بی گل را دوست دارم ، من اینجا و آنجا همه
جا را با تو دوست دارم….
من این شب زنده داری را دوست دارم
اگر با تو بودن خطا است و من گناهکار ،من گناه کردن را با تو دوست دارم…
بی مهری هایت به حساب دلم ، اشکهایم را که در می آوری نیز به حساب چشمانم من این حساب اشتباه را دوست دارم….

نوشته شده در سه شنبه 8 آذر 1390برچسب:,ساعت 17:34 توسط ashena|

 رو ادامه مطلب كليك كن لطفاً


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 30 آبان 1390برچسب:,ساعت 15:23 توسط ashena|

عزيزم اگه بند بندمو ازت جدا کنن باز می گم عاشقتم. اگه حتی عزیزترین کسم که تویی بیای و بزنی توی گوشم و بگی ازت متنفرم بازم می گم دوست دارم.اره تنها گناه من این بود که با چنگ و دندون می خواستم عشقمو نگه دارم. عزيزم تو خیلی خیلی خوب میدونی من جز تو کسی رو دوست ندارم تو تنها امید زندگیم بودی.ولی دور و ور تو شلوغ بود و به من می گفتی من فقط بهشون کمک می کنم ولی تو اونا رو عاشق خودت می کردی.من می خواستم تو مال من باشی فقط عشق مننننننننننننننن. 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 14:11 توسط ashena|

بيا در ميان عاشقان بهترين باشيم ، ما مي توانيم عاشقترين باشيم. من و تو يعني عشق ، عشق يعني ما ، ما يعني يک دنيا خوشبختي. تو يعني بهترين ، زيباترين ، عاشقترين ، لايق ترين. تو يعني براي من ، براي قلبم ، تا ابد و براي هميشه. تو يعني اسير ، يک اسير در اين قلب بي طاقت. من و تو با هم يعني يک قصه بي پايان. من براي تو ، تو براي من ، ما براي هم ، چقدر قشنگ است اين عشق من و تو. تو گل من ، من باغبان تو ، تو درياي من ، من ساحل تو. تو طلوع من ، من وجود تو ، تو نفس من ، من هواي تو. تو باران من ، من سرپناه تو ، تو مهتاب من ، من آسمان تو. تو اسيري در قلبم ، خيلي عزيزي برايم ، باور کني ، باور نکني برايت ميميرم. بيا در ميان عاشقان ديوانه ترين باشيم ، ما مي توانيم برترين باشيم. تو دنياي من ، من ديوانه تو ، تو بمان تا بگويم همه زندگي ام فداي تو. من و تو در ميان عاشقان عاشقترينم ، من و تو از عشق بالاترينيم. عشق بدون تو عشق نيست ، اين زندگي بدون تو زيبا نيست. با تو شادم ، بي تو پريشانم ، با من بمان تا هميشه لبخند عشق بر روي لبانم باشد. وقتي در کنارمي بهترين لحظه زندگي ام است ، در کنارم که نباشي باز جايي است .

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 14:1 توسط ashena|

خدايا فقط تو را مي خواهم.....باور کرده ام که فقط تويي سنگ صبور حرف هايم
مي ترسم از اينکه بگم دوسش دارم...اون نمي دونه که با دل من چه کرده...نمي دونه که دلي رو اسير خودش کرده
هنوز در باورم نيست که دل به اون دادم و اون شده همه هستي ام
روز هاي اول آشنايي را بياد مياورم آمدنش زيبا بود ...آنقدر زيبا حرف مي زد که به راحتي دل به او باختم و او شد اولين عشقم در زندگي
بارالها گويي تو تمام زيبايي هاي عالم را در چهره و کلام او نهاده بودي
واين گونه مرا اسير او کردي و دل کندن از او شد برايم محال و داشتنش بزرگترين ارزويم در زندگي
حالا که عاشقش شدم تو بگو چه کنم که تنهايم نگذارد....خدايا امشب به تو مي گويم چون تو تنها مونس تنهايي هايم هستي..
چگونه بگويم بدون او مي ميرم....او رفته و در باورم نيست نبودنش...
خود خوب مي دانم او مرا کودکي فرض کرد که نمي داند عشق چيست و براي عاشقي حرمتي قائل نمي باشد
مرا به بازي گرفت يا شايد....نمي دانم.....دگر هيچ نمي داني.. اعتراف مي کنم نفسم به بودن او وابسته است
بعد رفتن او دگر اين نفس را هم نمي خواهم....حال تو بگو چه کنم ؟
بار خدايا دوست دارم مرا بفهمد حتي براي يه لحظه 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:54 توسط ashena|

یه اتاقی باشه گرمه گرم ... روشنه روشن ... تو باشی، منم باشم ... کف اتاق سنگ باشه سنگ سفید... تو منو بغلم کنی که نترسم ...که سردم نشه ...


که نلرزم ... اینجوری که تو تکیه دادی به دیوار ... پاهاتم دراز کردی ... منم اومدم نشستم جلوت و بهت تکیه دادم ... با پاهات محکم منو گرفتی ... دو تا دستتم دورم حلقه کردی ... بهت می‌گم چشماتو می‌بندی؟ میگی آره! بعد چشماتو می‌بندی ... بهت می‌گم برام قصه می‌گی تو گوشم؟ می‌گی آره! بعد شروع می‌کنی آروم آروم تو گوشم قصه گفتن ... یه عالمه قصة طولانی و بلند که هیچ وقت تموم نمی‌شن ... می‌دونی؟ می‌خوام رگ بزنم ... رگ خودمو ... مچ دست چپمو ... یه حرکت سریع ... یه ضربه عمیق ... بلدی که؟ ولی تو که نمی‌دونی می‌خوام رگمو بزنم ... تو چشماتو بستی ... نمی‌دونی من تیغ رو از جیبم در میارم ... نمی‌بینی که سریع می برم ... نمی‌بینی خون فواره می‌زنه ... رو سنگای سفید ... نمی‌بینی که دستم می‌سوزه و لبم رو گاز می‌گیرم که نگم آااخ که چشماتو باز نکنی و منو نبینی ... تو داری قصه می‌گی..... دستمو می‌ذارم رو زانوم ... خون میاد از دستم می‌ریزه رو زانوم و از زانوم می‌ریزه رو سنگا ... قشنگه مسیر حرکتش! قشنگه رنگ قرمزش ... حیف که چشمات بسته است و نمی‌تونی ببینی ... تو بغلم کردی ... می‌بینی که سرد شدم ... محکمتر بغلم می‌کنی که گرم بشم ... می‌بینی نامنظم نفس می‌کشم ... تو دلت میگی آخی دوباره نفسش گرفت! می‌بینی هر چی محکمتر بغلم می‌کنی سردتر میشم ... می‌بینی دیگه نفس نمی‌کشم ... چشماتو باز می‌کنی می‌بینی من مردم ... می‌دونی؟




من می‌ترسیدم خودمو بکشم! از سرد شدن ... از تنهایی مردن ... از خون دیدن ... وقتی بغلم کردی دیگه نترسیدم ... مردن خوب بود، آرومِ آروم ... گریه نکن دیگه! ... من که دیگه نیستم چشماتو بوس کنم بگم دلم می‌گیره‌ها ! بعدش تو همون جوری وسط گریه‌هات بخندی ... گریه نکن دیگه خب؟ دلم می‌شکنه... دلِ روح نازکه ... نشکنش خب...؟ 

نوشته شده در یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:,ساعت 13:12 توسط ashena|

تو را دوست می دارم ، نمی دانم چرا ، شاید این طبیعت ساده و بی آلایش من ، حد و مرزی برای دوست داشتن نمی شناسد . ولی سخت در این مکتوب فرو نشسته ام ، چه کسی مرا دوست می دارد ؟ ای فرشته ی نازل شده بر زندگی ام ، ای تنها ستاره ی آسمان قلبم ، ای زیباترین زیبایی های محبت ، ای بهانه خواب شب هایم ای تنها نیاز زنده بودنم ، ای آغاز روز بودنم ، ای نیمه ی پنهان من ، و تو ای معشوقه من ، تو را با تمام وجود ، دوست دارم و می پرستم 

نوشته شده در چهار شنبه 25 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:4 توسط ashena|

 به سلامتي...

رو ادامه مطلب كليك كن...


ادامه مطلب
نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:55 توسط ashena|

نفس من ...همه وجودم ،پسري که راضی نمی شدی یه قطره اشک از چشاش بیاد هر روز خدا،داره برا تو اشک می ریزه ،هر روز ملتمسانه تو رو از خداش می خواد.یادته زیبای زندگیت بودم ،کجایی تا ببینی زیبای زندگیت دلش پر خون شده...کجایی تا اشکهایم را پاک کنی ومرهم دلم باشی ...عزیزم آخه تا کی صبر کنم،تو بگو فقط یه کلمه بگو من آروم میشم

نفس من:میدونی نفس به نفس تو بنده،اگه تو نباشی من میمیرم ،این زندگی رو تحمل میکنم به امید روزی که حتی شده فقط یه روز باشه در کنار هم چشم در چشم هم بدوزیم ودوباره از ته دلمون به همدیگه بگیم چفدر دوستت دارم...شاید اون روز خیلی دیر باشه ولی عشق به تو باعث میشه من بیصبرانه انتظارش رو بکشم....عشق من چقدر دلم برا آغوش گرمت تنگ شده،چقدر دلم فقط برا یه لحظه با تو بودن تنگ شده،خودمو لعنت میکنم برا اون فرصت هایی که میتونستم ازش استفاده کنم یه دل سیر ببینمت ومن غفلت کردم. برا وقتهایی که پیش هم بودیم ومن چشامو بستم وحسابی نگات نکردم آخه عزیزم من دیوونه از کجا میدونستم خیلی زود ازت جدا میشم ...خدا مگه میشه،عشق ما آخرش اینجوری بشه..دلم برا شبایی که دوتایی بغل همدیگه اشک می ریختیم خیلی خیلی تنگ شده،وای خدا ،من چقدر عشقمو دوست دارم .خدایا خودت همیشه مواظب عشقم باش.عشقم بهت گفتم نمی خوام مزاحم زندگی آرومت باشم حداقل یکی از ما دونفر باید زندگی آرومی داشته باشه ومن خیلی خوشحالم اون یه نفر تو هستی ومن نمی تونم به خودم اجازه بدم آرامشت رو بهم بزنم،خیلی برام سخته تحملش .ولی گفتم جلو دلمو می گیرم نمیشه ،هر بار اومدم باهات تماس بگیرم گفتم نه .همینکه هست برام کافیه.بذار به زندگیش برسه.ولی عزیزم دلی که عاشقش کردی دیگه تحملش تموم شده.

عزیز دلم،یار مهربونم هر شب از خدا می خوام تو رو بهم برگردونه..چقدر دلم برا بوسه هات، برا نفسهات،برا جانم گفتنت ، برا عطر تنت ،برا مهربونیهات ، برا برق چشات ،برا دلواپسیهات ،برا چشات که همیشه عاشقونه نگام میکردند،برا صدات ،برا دیدنت ، برا آغوشت که امن ترین جا برا من بود تنگ شده

منو منتظر نذار عزیزم ازت خواهش میکنم . دوباره برگرد.خیلی خیلی دوستت دارم عمرم

می بوسمت نفسم ،به خدا می سپارمت تک ستاره آسمان قلبم 

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:20 توسط ashena|

 زیبا رویم سلام


امیدوارم تنها خوشی زندگیم همیشه شاد وسالم وسرحال باشی وهرگز درزندگیت جز من خیالی نداشته باشی

 تنها توئی تمام زندگیم همسرم وهرگز نشده دراین دنیا کسی بتواند حتی به اندازه یه تارمویت برام ارزش داشته باشد تو بهتر ازتمام خوانندگان محترم این وبلاگ میدانی که من چقدردوستت دارم وبخاطرت حاظرم جان بدم واین یه تعارف نیست ومی دانی تمام وجودم وزندگیم راحاضرم به پات بریزم اما چه کنم که خداوند متعال ازمن تمام اختیارم راگرفته و همش مجبورم درحسرتت زندگی کنم .

بارون اشکم همیشه بخاطر تو بوده وهست . وچشمانم هیشه درحسرتت

هرکس نوشته های زیبایت رامی خواند مرا سرزنش میکند اما هرگز ازپنجره دلم ودیدگانم به تونظر نکرده که بفهمد عاشق بودن من چطور بوده وهست

دنیاراباتواحساس کردم وازروزی که باتو آشنا شدم فقط معنی بودن رافهمیدم واگه تو حتی عشقت نباشد بخدا قسم که یک ثانیه این دنیا برام ازهزاران جهنم هم بدتر است ولی تمام این جهنم رابه امید روزی تحمل می کنم که درکنارت باشم

تو واقعا برام بتی واگه ازخدا نترسم خودت می دانی درحدپرستش دوستت دارم

هرگز آن کس که عاشق واقعی باشد بخاطر دوری و.... عشقش رافراموش نمی کند واگر لیلی ومجنون داستان شده اند تو که ازمجنونیتم بخاطر عشقت خبرداری ومی دانی که بخاطرت حاضرم زندگیم رابدم

خیلی دلم برات تنگ شده نمی تونم بانوشته ها برات بازگو کنم همان بهتر که درخلوت خودم بخاطر ت اشک بریزم وآرزوی دیدنت باشم

نوشته شده در پنج شنبه 19 آبان 1390برچسب:,ساعت 9:18 توسط ashena|

بیشتر از آنچه که تصور میکنی دوستت دارم و

بیشتر از آنچه باور داری عاشق توهستم
بیشتر از هر عشقی بر تو عاشقم و بیشتر از هر دیوانه ای مجنون تو هستم.
عزیزم من محتاج تو هستم و بدون تو زندگی برایم مفهومی

جز تاریکی و سیاهی ندارد!
دوستت دارم چونکه میدانم تو نیز مرا دوست میداری ،

دوستت دارم چونکه مرا باور داری و مرا لایق آن قلب پر از محبتت میدانی!
تنها آرزویم این است که تا آخرین لحظه زندگی ام در کنارتو باشم

و جز این از خدای خویش هیچ آرزویی را ندارم
عزیزم این قلب کوچک و شکسته و پر از عشق من تنها هدیه ای است

از طرف من به تو!
از تمام دنیا تنها همین قلب کوچک را دارم ، همین و بس!
عزیزم تا پایان با تو می مانم چونکه تنها تو هستی که

معنای واقعی عشق را به من ابراز کردی و آموختی!
آموختی که عشق یعنی تا پایان زندگی ماندن و تا پایان زندگی دوست داشتن!
عزیزم به جز تو کسی برای من دوست داشتنی نیست و

به جز تو کسی لایق این قلب بی طاقت من نیست
هر جای دنیا که هستی بدان که در این دنیای بزرگ

کسی هست که عاشق و دیوانه تو می باشد !
هر جای دنیا که هستی بدان که من به انتظار تو می مانم تا تو را ببینم و

در آغوش خود بفشارم!
عزیزم دنیا خیلی بزرگ است ، این دنیا پر از عاشق و معشوق است ،

پر از لیلی و مجنون است، اما همه عاشقان یک سو ،

و من و تو نیز یک سوی دیگریم!
عزیزم تو دومین قبله عبادت منی و در همه لحظه ها بعد از خدا

تو را عبادت میکنم!

عزیزم بدون تو ،جایی در این دنیای بزرگ ندارم ،

و تنهاتر از من دیگر تنهایی نیست!
تو همان دنیای منی عزیزم ، به هر زیبایی های این دنیا که

می نگرم تو را میبینم .
دوستت دارم عزیزم خیلی دوستت دارم ،

آنقدر دوستت دارم که دیگر هیچگونه جای ابرازی برای آن نیست!
مستم از این عشق تو ، و پریشانم از غصه های تو و گریانم از اشکهای تو!
با تو پر از امیدم ، و رنگ خوشبختی را خوش رنگ از گذشته می بینم
با تو قلب من خوشبخت ترین قلب دنیاست ، با تو این دنیا برایم همان بهشت است!
عزیزم دوستت دارم … چون که در میان اینهمه عاشقان تو

توانستی بمانی با قلبم ، بسازی با احساسم و درک کنی زندگی ام را !
عزیزم دوستت دارم… چون که این قلب کوچک و پر از عشق مرا

در قلبت طلسم کرده ای و نگذاشتی هیچ کس دیگر قلب مرا از تو بگیرد !
اینبار با فریاد ، با چشمهای گریان ، با قلبی عاشق ،

با اراده و با احساسی پرا از دوست داشتن میگویم که

دوستت دارم تا همه عاشقان فریاد مرا بشنوند و


به من بنگرند و شرمنده شوند! 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:46 توسط ashena|

میخوام بگم !

تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بی تو میمیرم ..

می خوام بگم تو دنیای منی ..

می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!

می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم …

می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !!

می خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….! 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:41 توسط ashena|

روزای سخت نبودن با تو … خلا امیدو تجربه کردم
داغ دلم که بی تو تازه می شد … هم نفسم شد سایه ی سردم

تورو می دیدم از اونور ابرا … که میخوای سرسری از من رد شی
آسمونو بی تو خط خطی کردم … چه جوری میتونی انقده بد شی

سکوت قلبتو بشکن و برگرد … نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی … دوباره آخر قصه همین شه

روزای سخت نبودن با تو … دور نبودنتو خط کشیدم
تازه میفهمم اشتباهم این بود … چهره ی عشقمو غلط کشیدم

عشق تو دار و ندار دلم بود … اومدی دار و ندارمو بردی
بیا سکوتتو بشکن و برگرد … که هنوزم تو دل من نمردی

سکوت قلبتو بشکن و برگرد … نذار این فاصله بیشتر از این شه
نمیخوام مثل گذشته که رفتی … دوباره آخر قصه همین شه 

نوشته شده در یک شنبه 15 آبان 1390برچسب:,ساعت 12:33 توسط ashena|

تورا به كسي ميدهم كه ازمن عاشقتر باشد 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:33 توسط ashena|



Aşkı bulduğumu sandım sende
من فكر كنم عشق را در تو پيدا كردم

Aşkı sevdiğini sandım bende

فكر كردم تو هم عشق را در من پيدا كردي

Senle ve ben acıyı sevda sandık

تو ومن عشق را تلخ فكر كرديم

Geldik yolun sonuna
ما به پايان راه رسيديم

Asla aşk heryerde bahar değil

اصلاً عشق در هيچ جايي بهار نيست

Bizde aşk kışlara hep gebe
ما همه عاشق زمستان پر باريم

Yar ısıtamadın gönlümü

اما يار تو اصلاً روح منو گرم نكردي

Isıtamadın kalbimi bundan fazla

قلبمو بيش از اين گرم نگه نداشتي

anladım alışamadık biz bize

متوجه شدم اصلاً ما به هم نميريسم

konuşamadık gözgöze bundan fazla

بيش از اين نميتونيم حرف بزنيم روبرو

farzet kapılıp biz delice aşk seline

فرض كن ديوانه وار عشق ما مثل دريا بود

farzet yaşadık doyduk güzele

فرض كن اگر زندگيمون اينقدر زيبا بود 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:48 توسط ashena|

هر چی بگی همونه هر چی بگی همونه

فقط نگو دیگه تمومه

هر چی بگی همونه منم یه عاشق دیوونه

نگــا بکن به چشمام نگــا بکن به چشمام

بیا ببین که غرقه عشقه نمیدونم کدوم دست

نمیدونم کدوم دست واسم جدایی رو نوشته

فکر تو رفتن و قلب و سوزوندن

کار من انتظاره

فقط نگو هر چی بوده تمومه دیگه

آخر کاره

تو دلم خواستن تو بود و تو قلب تو فقط فكر جدایی

یه روز نیای میمیرم اونوقت نمیاد از من صدایی

یه روزی قلب خستم تنها پناه تو بود

بیخیال ما شدی لابد یه چیزی کم بود

من که همه هستیمو کردم فدای چشمات

لابد ازم میخوای که اینبار بیفتم به پات

فکر تو رفتن و قلب و سوزوندن

کار من انتظاره

فقط نگو هر چی بوده تمومه دیگه

آخر کاره

تو دلم خواستن تو بود و تو قلب تو فقط فکر جدایی

یه روز نیای میمیرم اونوقت نمیاد از من صدایی 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:41 توسط ashena|

نمی دونم........

قبل اينکه تو بيای تويه کنج خلوت اتاقم مينشستم کاری

به کار کسی هم نداشتم. يه اتاق بود و چند تا سی

دی..........همدم من همينو وبس. تا اينکه تو تومدی با

اومدنت توی شهر ارزوهام قصری ساختم برای هر

دوتامون. ديگه تنها نبودم.هميشه با تو بودم تو اون قصر

طلايی.تو اون قصری که توش عشق و محبت و صداقت

بود.ميدونی ميتونم بگم خيلی ها اون درو ميزدند هر

دفعه يکی ولی نه در قصر فقط به روی تو باز بود.تو اون

قصر طلايی فقط يه چيز مهم بود تو...يعنی اون نگاه

بچگانه و معصو مانه ی تو.اخه ميدونی چشاتو بيشتر از

هر چيزه ديگه تو اين دنيا قبول داشتم...يادته تو اون قصر

طلاييمون به دلم قول دادی هيچ وقت تنهاش نذاری .اين دل

اسيرم هر چی اون دو تا چشمات گفت باور کرد....... ولی

يه روز.. يه روز....اون قصرو رو سرم خراب کردی و من ...

به همون خلوتگاه خودم برگشتم.....و تو... به سادگی

ازم گذشتی بدون اينکه بدونی با من چه ها کردی 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:39 توسط ashena|

چقدرعوض شدی گلم، چی سر عشقمون اومد ؟


چی شد که قلبت یه دفعه قید منو اینجوری زد؟

چقدر عوض شدی گلم، اون همه مهربونی کو ؟

چی شد روزای خوبمون؟ من نمی گم...خودت بگو

کی فکرشو می کرد یه روز، اینجوری باشه قسمتم ؟

بشکنی... داغونم کنی، جا بذاریم تو غربتم

اگه بدونی چه جوری این همه راهو اومدم

اگه بدونی که چیا کشیدم و دم نزدم

هر جا که اسم تو میاد، اسم خودم یادم میره

یه لحظه خشکم می زنه، یه لحظه گریه م می گیره

دلیل گریه های من فقط تویی...یادت باشه

یه روز نیاد که زندگیت مثل من از هم بپاشه 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:35 توسط ashena|

 

 


                    انتظار 
نبودنت بهترین بهانه است برای اشک ریختن

ولی ای کاش بودی تا اشکهایم از شوق دیدارت سرازیر می شد

کاش بودی و دست های مهربانت مرهم دلتنگیها و نبودنهایت می شد

کاش بودی تاسر بر روی شانه هایت می گذاشتم ودردهایم را به گوش تو می رساندم

بون تو عاشقی برایم عذاب است !

می دانم که نمی دانی بعد از تو دیگر قلبی برای عاشق شدن ندارم

می دانم که نمی دانی بدون تو دیگر بهانه ای نیست برای ادامه ی زندگی جز امید انتظار

انتظار

شش حرف و چهارنقطه کلمه ی کوتاهیه اما معنیش رو شاید سالها طول بکشه تا بفهمی

تو این کلمه ی کوچک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هرکدامشان دل شیر می خواهد

                                                                     چشم به راه بودن

                                                             تنهایی  

                                                         غم

                                                   غصه

                                           نا امیدی 

                                    دلتنگی

                             صبوری

                      اشک بی صدا

               هق هق شبانه

           پشیمونی

        بی خبری

و دلواپسی ...

برای هر کدام از این کلمات چند حرفی که خیلی راحت به زبون میاد وخیلی راحت نوشته می شه

باید زجرو سختی هایی رو تحمل کرد تا معنی هاشونو فهمید ودرست درکشون کرد

متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من می آورد...

و قبل از همه ی این ها از انتظار...

از انتظار متنفرم

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:25 توسط ashena|

نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده عزیز دلم.


دلم گرفته.بغض گلوم داره میترکه هر بار که یاد تو میافتم.

نمیتونم جلوی اشکامو بگیرم. ولی هیچ چیز

تقصیر تو نیست.چون من این تصمیمو گرفتم

که تو بری.و حالا نمیدونم متاسف باشم یا نه.

هر وقت که گریه میکنم و دل تنگ میشم به این فکر میکنم بیام پیشت.

ولی این کارو نمیکنم. شاید این راه درستی نباشه.

ولی سعی میکنم راه غلطی رو انتخاب نکنم .

حتی بخاطر تو.یادمه که بهم گفتی همیشه پیشم هستی.همیشه ازم مراقبت میکنی.

گفتی مواظب خودت باش.گفتی اگه مشکلی داشتی به من بگو

گفتی احساسمو نمیگم تا احساساتی نشی.

چون خودم بهت میگفتم که احساستو نگی.

امیدوارم بخاطر همه چیز منو ببخشی.

دفعه ی قبل هم که بهت خیلی بدی کردم ولی تو بازم منو بخشیدی.

نمیدونم الان چه احساسی داری و چیکار میکنی

با کی هستی مواظب خودتی یا نه.

ولی امیدوارم هر جا که هستی خوشبخت باشی

خیلی دوستت دارم و تا ابد دوستت خواهم داشت

تو بهترین عاشقی هستی که تا حالا دیدم.خیلی خیلی خوبی.

هر چند که من فکرکردم برای من خوب نیستی.منو ببخش 

نوشته شده در یک شنبه 1 آبان 1390برچسب:,ساعت 18:19 توسط ashena|


آخرين مطالب
» دل بسته ام
» خیلی سخته
» میخواهم امشب به تو بگویم…
» حال و هوای داشتنت
» احساس درونم تو را میخواهد
» بشنو نوای این دل
» عاشقانه با من باش
» همبازی فراموشم کن!
» انتظار
» لحظه ای شیرین
» عشق مقدس
» فقط با تو
» بدجور عاشقتم
» بي وفا ، رفتي؟
» دنياي عاشقانه من
» همه عشق تو
» اعتراف عاشقانه
» متن های عاشقانه
» وفادار بمان...
» بخاطر تو دوست دارم

قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت